به گزارش اَرگان معماری:طاق كسري تنها قسمتي از اين
مجموعه ابنيهايست كه بعضي از اجزا آن در سطح زمين باقيمانده و همه بناي بارگاه
شاهنشاهي بوده است. عليرغم رواياتي كه آن را به خسرو اول انوشيروان نسبت ميدهند،
محتمل است كه بناي مزبور بدستور شاپور اول فرزند و جانشين اردشير ساخته شده باشد.
اين ساختمان كه بعضي آنرا
زيباترين «بناي دوره ساساني دانسته و برخي بناي ايراني در لباس اروپائي»(29)
ميدانند، مانند اغلب كاخهاي بينالنهرين و همچنين كاخهاي تخت جمشيد و عمارت خسرو
در قصر شيرين، بر روي صفه ساخته شده. روي اين صفه در مركز جبههاي شبيه به
فيروزآباد اما مزين به شش طبقه طاقنما، طاق بيضي شكل به پهناي 6/25 متر و 34 متر
ارتفاع با يك جهش از سطح زمين شروع به قله ختم شده، و طاق ايواني را به عمق 95/42
متر تشكيل داده است.
اين رواق عظيم كه سطح آن وسيعتر از
كاخ داريوش در تخت جمشيد است، بارگاه عام شاهنشاه ساساني بوده است درب ساده كه در
ديوار ته ايوان باز ميشود به يك رديف اطاقهاي كوچك راه داشته و ميبايست از آنها
گذشته به تالار بوسعت ايوان و به پهناي 67/38 متر رسيد كه داراي سقف استواري است.
در سمت چپ اين مجموع دهليزي است با طاقهاي عرضي و سقف استوانهاي، كه دو تالار
به پهناي17 متر در 60/34 متر طول، با سقف استوانهاي در آن باز ميشود و بوسيله
تالار مربعي به همين پهنا از يكديگر جدا ميشوند. تالار اخير را احتمالاً گنبدي
ميپوشانيده است. ميتوان حدس زد كه سمت راست ساختمان هم كه در كاوشهاي سال 1928 و
1929 از خاك در نيامده، نظير طرف چپ بوده باشد.
روي هم رفته اگر شاهكار طاق كسري يعني اثري كه شاهد كوشش ايرانيها براي همسنگ
كردن و پيشي گرفتن از كاخهاي باشكوه هخامنشي است نبود، طرح بناي تيسفون ناچيز و كمارج
ميبود.
يادآوري اين مطالب خالي از فايده نست كه در طاق كسري هم مانند ساير بناهاي بينالنهرين
در دوره پارتها، تنها نوع سقفهاي معمول استوانهاي بوده است. با وجود اين، چنانكه
باز هم گفته شده محتمل است دو تالار مربع طرفين طاق با گنبد پوشانده شده باشد، و
اگر هم چنين بوده باشد باز سازندگان اين بنا به گنبدهاي مزبور ارزش و اهميتي را كه
ما در گنبدهاي ايران اصلي مشاهده ميكنيم، ندادهاند.
در واقع از فيروزآباد گرفته تا عمارت
خسرو در قصر شيرين، در همه ابنيه يك تالار گنبددار ديده ميشود كه در جلو آن
ايواني قرار دارد كه تالار وردوي محل مخصوص پذيرائي كاخ و هم هسته اصلي تركيب
معماري آنست.
مساماً در ايران كاخهاي ديگري هم از دوره ساساني بوده است ولي بكلي از ميان
رفتهاند، از آن جمله كاخي است در نزديكي كرمانشاه از منضمات آن بوده، كاخ هرسين
كه سابقاً شاپور خواست(30) نام داشته، از كاخ اخير كه در نزديكي چشمه و نقش بزرگ
عمودي نظير نقش بيستون واقع بوده، اكنون جز، حوض و جويهائي كه در صخره كنده شده و
مصالح پراكنده يك ساختمان عظيم سنگي چيزي باقي نمانده است.
فتح مدائن و انهدام آن:
سپاهيان مهاجم عرب پس از فتح قادسيه كه در سال چهاردهم هجرت اتفاق افتاد، در
سال پانزدهم وارد شهر وه اردشير (بهرسير – بهر شير) گرديدند. از آن شهر كه يكي از
هفت شهري بود كه مدائن را تشكيل ميداد، ايوان بزرگ كسري را ديدند. ضراربن الخطاب
تكبير (الله اكبر) بسيار بلندي گفت و همه سپاهيان با هم آنرا تكرار كردند. ضرار
اظهار داشت كه وصف اين كاخ عالي و وعده فتحش را از دهان حضرت پيغمبر صليالله عليه
و آله شنيده است.
يزدگرد چون ديد كه مسلمانان آهنگ پايتخت كردهاند، بانوان حرم و شاهزادگان و
مقداري از مال و منال را بحلوان فرستاد و مدائن را به مهران رازي و نخيرجان سپرد،
ولي قسمت اعظم از ثروت و اسباب و ظروف زرين و سيمين و جواهرات و فرش و اشياء
گرانبها، در خزائن بماند.با ارگان معماری همراه باشید
طبري نقود خزائن را سه هزار مليون سكه
نوشته است بعضي از مورخين اين مبلغ را به نصف تقليل داده و متذكر شدهاند كه نصف
ديگ كه يكهزار و پانصد ميليون سكه بوده، خرج جنگ قادسيه و سپاهياني كه تحت سرداري
رستم فرخزاد و پيروزان و هرمزان تجهيز و بسيج شده بود، گرديده است.
بنابراين مدائن، بدون جنگ تسخير سپاهيان اسلام بسرداري سعدبن ابي وقاص و
راهنمائي سلمان فارسي گرديد. و اين رويداد را در ماه صفر سال 61 هجري نوشتهاند.
روز فتح مدائن بدست اعراب را «يومالجراثيم» ناميدهاند زيرا در اين روز اتفاقاً
رود دجله طغيان كرده و اطراف شهر را آب گرفته بود، تا آنجا كه بعضي از جاها تا زير
شكم اسب آب بود. هر بلندي كه از آب مصون بود و اعراب ميتوانستند بدانجا پناه
برند، (جرثومه) ميگفتند كه جمع آن (جراثيم) ميشود.
وقتي سعدبن ابي وقاص فرمانده سپاه عرب وارد كاخ شد، اين آيه را خواند: «كم
تركوا من جنات و عيون و زروع و اورثناها قوم آخرين» و سپس نماز فتح خواند، كه هشت
ركعت بود و نماز جمعه آن هفته را در كاخ شاهنشاهان ساساني بجا آورد، و بار ديگر
خانه خدايان ملك و سلطنت، خانه خداي لايزال گرديد.
سلمان سه راه را براي مصونيت مردم شهر بدانها پيشنهاد نمود: قبول اسلام، جزيه،
جنگ. سه روز براي اخذ تصميم مهلت داده شد. پس از سه روز مردم به قبول جزيه تن
دادند و تسليم شدند.
سعد مشغول جمعآوري و تقسيم
اموال شد. بهر سپاهي پس از وضع خمس سهم خليفه دوازده هزار درهم رسيد و بهر سوار سه
رأس اسب نصيب شد. بسياري از اموال بدست مسلمانها افتاد از قبيل اسب و اثاثيه و
لباسهاي شاهي و فروش، مخصوصاً قالي معروف بهارستان (بهار خسرو).
در اينجا بيمناسبت نيست كه قسمتي از نوشته كتاب: (كورت – فريشلر) آلماني تحت
عنوان عايشه كه توسط ثابت ابن ارطاه رئيس پليس مخفي معاويه تنظيم شده و توسط آقاي
ذبيحالله منصوري ترجمه شده راجع به تزئينات و شكوه مدائن به موجب نامه سعد وقاص
به عمر«اطاقهاي اين قصر مفروش از طلاست و بجاي خشت در كف اطاقها طلا نصب نمودهاند.
ولي من تصميم دارم كه هرچه در كف اطاقها يا بر ديوارهاست، جمعآوري نمايم و با
چيزهاي ديگر براي تو بفرستم.
در بعضي از اطاقهاي كاخ مجسمههايي از مرمر و نقره و طلا ديده ميشود، و من
مجسمههاي زرين و سيمين را با غنائم ديگر براي تو خواهم فرستاد، تا اينكه تحويل
بيتالمال بدهي. هريك از اطاقهاي اين كاخ كه مستور از طلا ميباشد، بدون فرش است،
ليكن اطاقهائي كه كف آن را از طلا نپوشانيدهاند فرش دارد و فرشها را قاليبافان
براي اطاقهاي اين قصر بافتهاند بطوريكه نه بزرگ است نه كوچك و هر قطعه فرش، يك
اطاق را مفروش مينمايد.
درين قصر تالاري است كه مخصوص بار عام پادشاه ساساني بوده، و در آن تالار
يكقطعه فرش گسترده شده كه گرانبهاترين فرش جهان است و قاليبافان ايراني بيست و
پنج سال مشغول بافتن آن بودهاند، نقشه آن فرش طوريست كه منظره صحرا را در فصل
بهار نشان ميدهد و تمام علفها و درختها و گلها و پرندگان و جانوران در آن نقشه،
داراي رنگ طبيعي است و انسان وقتي آن فرش را از نظر ميگذراند مثل اينست كه يك
منظره بهاري را ميبيند.
در يكطرف اين كاخ كه من اكنون در آن سكونت دارم، عمارتي است كه داراي يكصد ذرع
ارتفاع ميباشد و داراري ده طبقه است. سلاطين ساساني هنگاميكه در مدائن بسر ميبردند،
شبهاي تابستان، بالا آن عمارت ميرفتند، وقتي قدم به طبقه دهم مي نهادند هوا را
خنك مييافتند و تمام وسائل راحتي آنها در طبقه دهم فراهم شده بود.
قصر سلطنتي در مكاني ساخته شده كه نسبت برود دجله ارتفاع دارد و آب دجله نزديك
اين قصر، سوار بر آن نميشود، ولي معماراني كه اين كاخ را ساختهاند از نقطههاي
دور، در جائيكه دجله ارتفاع دارد، آب را به قصر آوردهاند بطوريكه آب دجله پيوسته
در جويهاي اين قصر جاري است و از فوارهها جستن مينمايد و براي اينكه هرگز آب گلالود
وارد حوضها نشود در قسمتي از كاخ سلطنتي يك منبع بوجود آوردهاند و آب دجله، بعد
از ورود بآن منبع تهنشين ميشود و آب زلال وارد جوها و استخرها ميگردد.
طلائي كه تا امروز نصيب ما شده بقدري است كه مسلمين ميتوانند با آن عمارتي
بسازند كه بجاي خشت، در آن شمشهاي طلا كار گذاشته شود و آنقدر جواهر نصيب ما
گرديده كه ميتوانيم جوالها را پر از جواهر كنيم و با ترازوي رومي آن را وزن
نمائيم.»
بسياري از پادشاهان و سخنوران ايوان مدائن را پس از ويران شدن ديدهاند از
آنجمله اولجايتو در روز دوشنبه 27 جماديالاخر سال 709 ه . ق و همچنين نقل است كه
هلاكوخان هنگام ديدار مدائن سه بار طاق را زانو زد و به خواجه نصيرالدين طوسي
ميگويد بسياري نظرهاي بزرگان و مردان خداي بر اين طاق بيجفت آمده باشد بمدت هزار
سال، زانو براي آن نظرها ميزنم(32).
يعقوبي (احمدابن ابي يعقوب) مورخ سده سوم هجري در كتاب البلدان در وصف مدائن مينويسد(33):
«مدائن پايتخت پادشاهان پارس است. و نخستين كسي كه در آن منزل گزيد انوشيروان
بود و آن چندين شهر است در دو طرف دجله. در طرف شرقي شهري است كه به آن «عتيقه»
گفته ميشود و كاخ سفيد كهني كه نميدانند كه آن را بنا كرده است، و نيز مسجد جامع
كه مسلمين پس از فتح مدائن ساختهاند، در آن واقع است و نيز در طرف شرقي نجله شهري
است كه به آن«اسبانير» گفته ميشود، و ايوان عظيم كسري كه پارسيان مانند آنرا
ندارند و هشتاد ذرع ارتفاع دارد، در اين شهر واقع است و ميان دو شهر باندازه يك
ميل راه است و سلمان فارسي و جذيقه بن يمان در همين شهر منزل داشتند و قبر هر دو
در آنجاست.
پس از اين دو شهر، شهري است بنام
«روميه» كه گفته ميشود روميان چون بر پارسيان غلبه يافتند آن را بنا كردند و
اميرالمؤمنين منصور هنگامي كه ابومسلم را كشت همانجا بوده، و ميان اين سه شهر
نزديك دو ميل تا سه ميل راه است.
در طرف غربي دجله شهري است آنرا «بهر
سير» گويند و سپس «ساباد مدائن» در يك فرسخي بهرسير واقع شده، پس آنچه در طرف شرقي
دجله است از همان دجله مشروب ميشود و آنچه در طرف غربي دجله واقع است از فرات،
يعني از نهري بنام «نهر ملك» كه از فرات جدا ميشود مشروب ميگردد.
اين شهرها همهاش در سال چهارده گشوده شد و فتح آن بر دست سعدبن ابي وقاص
بانجام رسيد . . . . »
مؤلف حدودالعالم نوشته
است(34) «مدائن شهركي بر مشرق دجله و مستقر خسروان بوده است و اندرون يكي ايوان
است كي ايوان كسري خوانند و گويند كي بر هيچ ايوان از آن بلندتر نيست اندر جهان، و
اين شهر بزرگ بوده و با آباداني. آباداني وي به بغداد برند.»
بين شعراي متقدم عرب و فارسي زبان چند شاعر راجع به ايوان مدائن قصايد و اشعار
غرا و جالبي ساحتهاند كه اشعار ابوالفرج اصفهاني دراغاني (جلد 11 صفحه 137) و ابن
مقفع و ابي نواس و قصيده سينيه بحتري از همه جالبتر است.
قصيده بحتري برترين چكامهايست
كه در وصف ايوان مدائن و عظمت و فضيلت شهرياران ساساني بزبان عربي سروده شده است،
و در زبان فراسي نيز قصيده حكيم خاقاني بينظير و كمال وطنخواهي اين سخنور عاليقدر
را ميرساند.
بحتري ابو عباده وليدبن
عبيدبن يحيي طائي يكي از سه شاعر بزرگ طبقه محدثين «دو ديگر ابوتمام و متنبي»
متولد بسال 206 و متوفاي سال 284 معاصر متوكل خليفه عباسي و وزيرش فتحبن خاقان
بوده است.
قصيده معروف اين شاعر بزرگوار
را كه توسط آقاي احمد مهدوي دامغاني ترجمه و در شناره اول سال 1341 مجله يغما درج
شده عيناً نقل مينمايد:
1- خويشتن را از هر پليدي كه جانم را
بيالايد پاكيزه داشتم و از پذيرفتن ناكسان بلندي گرفتم.
2- هرگاه كه چرخ گردون خواست مرا
سرنگون و واژگون سازد، خويشتن را بر سر پا نگاهداشتم.
3- هنوز اندك پسمانده از آنچه
روزگار همواره در پي كاهش آن بوده، برايم باقي مانده كه زندگيام را به آن
بگذرانم.
4- ميان شتري كه هر روز و پي در پي
سيراب ميشود، با شتري كه هر پنج روز يكبار به آب ميرسد، فرق بسيار است.
5- گويا زمانه ديوانه گشته است كه
ميل روي دلش با ناكسترين سفلگان است.
6- در معامله كه كردم و شام پرنعمت
را ارزان فروختم و عراق را خريدم، سخت زيانكارم.
7- در اندوهي كه دارم مرا به حال خود
بگذار و در صدد آزمايش مباش، كه مرا بسيار بدبرخورد خواهي يافت.
8- ديرگاهي است كه مرا ميشناسي كه
خوئي درشت دارم، و در برابر كارهاي پست چون اسبان سركشم كه سر فرمانبرداي فرو نمي آوردم.
9- عموزادهام خويشتن را بسي از من
والاتر ميشمارد. اين خودخواهي او پس از نرمي و مهرباني كه با من داشت، مرا دودل و
بدگمان ساخته است.
10-چون بر من جفا روا دارند بسيار روا و سزاوار است كه در آنجا كه شب بسر
ميبرم بامدادان برجاي نمانم.
11-غمها خانه و كاشانه مرا دربر گرفته، پس شترم را بسوي كاخ سفيد كسري در
مدائن راندم.
12-تا در آنجا از غم تسلي
يابم، و از مشاهده آن كاخ ويرانه و درهم ريخته ساساني، غم خويش بباد فراموش دهم و
بر آن فر و شكوه از دست رفته، دلسوزي كنم.
13- مصيبتهاي پي در پي مرا به
ياد خانواده ساساني انداخت، همانا مصيبتها چيزهائي بياد ميآوردند و چيزي ديگر از
ياد ميبرند. (گويا مقصود اين باشد كه هر مصيبتي مصيبت بزرگي را كه در گذشته بر
آدمي وارد شده، بياد ميآورد و مصيبتهاي كوچكتر را از ياد ميبرد).
14- آنها را (خاندان ساساني
را) بياد ميآورم و گويي مي بينم، كه راحت و آرام در سايه ايوان و كاخ بلندي كه
رفعت آن چشك بينندگان را خسته ميمند، آرميدهاند.
15- در آن كاخ در بسته كه از
بس رفيع و باعظمت است، سرزمينهاي پهناور و منزلگاههاي بيشماري در زير و ديدگاه
آنست، كه از كوههاي قفجاق (قفقاز؟) و تا شارستان اخلاط و مكس (درتركيه امروزي)
ممتد است.
16- اين منزلگاهها همچون
منازل اطلال سعدي در بيابانهاي خشك بيآب و علف، كه چون كف دست، صاف و نرم است
شناخته نشده است (سرزمينهاي اطراف كاخ همه آباد و معمور و ميكون است).
17- ايرانيان مساعي جميله
مبذول داشتهاند كه اگر در مقام مسامحه نبودم ميگفتم كه مساعي دو قبيله تازي عنس
(يمني) و عيسي (حجازي) بپاي آن نميرسد و همنژادان تازي من ياراي آن كوششها را
ندارند.
18- زمانه آن كاخها و
منزلگاهها را از طراوت و تازگي انداخته و آنها را چون جامههاي ژنده و تار و پود
پوسيده، ساخته است.
19- گوئي كه كاخ (جرماز) بسبب
ويراني و خالي ماندن چون كهنه گوري بر روي زمين است كه گرد و خاك بر آن نشسته و
زير گام گذشتگان و آيندگان افتاده است.
20- اگر (جرماز) را ببيني
خواهي ديد كه شبيخون روزگار پس از آن همه سور و شادماني در آن كاخ كه همواره چون
جشن عروسي بوده است، اكنون سوك و ماتم برپا كرده است.
21- آن كاخ با آنهمه ويراني
بفصاحت تمامتر، عظمت شگفتانگيز مردمي آگاه ميدهد، با سخني كه هيچگاه صداقت آن
بشك آميخته نگردند.
از اين بيت به بعد بحتري به
وصف نقش و نگار داخل كاخ و صور منقوشه بر ديوارهاي آن ميپردازد:
22- چون منظره محاصره شهر
انطاكيه را توسط ايرانيان بنگري، بلرزه در خواهي آمد، زيرا كه روميان را مورد حمله
و در محاصره ايرانيان ميبيني.
23- در آن معركه هولناك كه
شبح مرگ خودنمائي ميكند، انوشيروان در سايه درفش كاويان لشكر خويش، پيش ميراند.
24- انوشيروان در جامه سبز بر
سمندي سوار است.
25- نبرد دليران در مقابل
انوشيروان، باحترام او مقرون بآرامي و سكوت و آهستگي است.
26- برخي از آن دلاوران با
ناوك نيزه بهماورد خويشتن ميتازند تا خود را از حمله او رهائي دهند، و برخي از ترس ژوبين در پناه سپر خزيدهاند.
27- صورتگر ماهر چنان با چيرهدستي
صورتگري كرده است كه چشم، آن پيكرهها را مردمي براستي زنده ميبيند، كه به زبان
بيزباني با يكديگر سخن ميگويند.
28- انديشه آن كه اين پيكرها
مردمي زنده و جان دارند، چنان در من بالا گرفته است كه دستهايم با لمس كردن آنها
نشانه زندگي را در آنها ميجويد.
29- پسرم ابوالغوث با شتاب
بسلامتي و افتخار دو لشكر ايران و روم، رطلي گران از ميخوشگوار به من نوشانيد.
دیدگاه دیگران (بدون دیدگاه)...
Leave a reply